آينده بشريت در كتاب مقدس قرآن كريم و روايات
آينده بشريت در كتاب مقدس قرآن كريم و روايات
چكيده
نويسنده با استفاده از اوصافى كه در كتاب مقدس درباره مصلح كل آمده و با توجه به آيات فراوانى از قرآن كريم كه به آينده بشريت نظر دارد و سرانجام حكومت جهان را از آن بندگان صالح مىداند و همچنين با توجه به روايات فراوانى از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام كه نويد به ظهور مردى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله داده و به نام مبارك او تصريح كرده، مانند حديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله: «المهدى من ولدى» نتيجهگيرى مىكند كه به اعتقاد شيعه مصلح كل، مهدى موعود فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است كه در پس پرده غيبتبه سر مىبرد و روزى كه خداى متعال اراده نمايد ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد مىنمايد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است. از اين رو آينده بشريت، آيندهاى كاملا روشن و اميدوار كننده مىباشد و آن اين كه آينده از آن صالحان است.
اعتقاد به اين كه در آخر الزمان شخصيتى الهى و آسمانى، به عنوان منجى و مصلح كل خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، امنيت، صلح، صفا و انصاف را بر جهان حاكم خواهد نمود و طومار ظالمان، مستكبران، متجاوزان و مفسدان را درهم خواهد پيچيد، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در اديان و مذاهب مختلف مطرح است. علامه طباطبايى در اين باره مىفرمايد:
«در اديان و مذاهب گوناگون كه در جهان حكومت مىكنند، مانند وثنيت، كليميت، مسيحيت، مجوسيت و اسلام، از كسى كه نجات دهنده بشريت است، سخن به ميان آمده است و عموما ظهور او را نويد دادهاند. اگرچه در تطبيق، اختلاف دارند. و حديث متفق عليه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله: «المهدى من ولدى» يعنى: مهدى موعود از فرزندان من مىباشد اشاره به همين معناست.» (2)
شهيد مطهرى در اين زمينه مىنويسد:
«انديشه پيروزى نهايى حق، صلح و عدالتبر نيروى باطل، ستيز و ظلم و گسترش جهانى ايمان اسلامى، استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايدهآل، و بالاخره اجراى اين ايده عمومى و انسانى به وسيله شخصيتى مقدس و عالي قدر كه در روايات متواتر اسلامى از او به «مهدى» تعبير شده است، انديشهاى است كه كم و بيش همه فرق و مذاهب اسلامى، با تفاوتها و اختلافهايى بدان مؤمن و معتقدند.»(3)
ما ابتدا به پارهاى از بشارتهايى كه در اين باره در كتاب مقدس (عهدين) آمده است اشاره مىكنيم وسپس به همين موضوع از ديدگاه قرآن كريم و روايات اسلامى مىپردازيم:
آينده بشريت از نگاه کتاب مقدس
ظاهراً اين جملات از كتاب زبور داوود، همان است كه قرآن كريم با اشاره به آن مىفرمايد:
«و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (5)
يعنى: به تحقيق در زبور داوود - علاوه بر قرآن - اين حقيقت را نگاشتيم كه حتما نيكان و صالحان زمين را به ارث مىبرند.
ب) «اى خدا احكام خود را به پادشاه و عدالتخويش را به پسر پادشاه عنايت كن. تا او قوم تو را به عدالت داورى خواهد نمود و مساكين تو را به انصاف. آنگاه در سراسر سرزمين ما سلامتى و عدالتبرقرار خواهد شد، مساكين قوم را دادرسى خواهد كرد و فرزندان فقير را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت. از تو خواهند ترسيد مادامى كه آفتاب باقى است و مادامى كه ماه است. در زمان او صالحان خواهند شگفت، وفور سلامتى خواهد بود تا وقتى كه ماه باشد. دامنه قلمرو او از دريا تا دريا و از نهر (فرات) تا دورترين نقطه جهان خواهد بود.
... جميع سلاطين، او را تعظيم خواهند كرد و تمام امتها او را بندگى و خدمتگزارى خواهند نمود. وقتى شخصى درمانده و فقير از او كمك بخواهد او را خواهد رهانيد و بر افراد ضعيف و نيازمند رحم خواهد كرد و ضعيفان را نجات خواهد داد، آنها را از ظلم خواهد رهانيد; زيرا جان آنها براى او با ارزش است. او زنده و پايدار خواهد ماند... قوم او پيوسته براى او دعا مىكنند و او را متبارك خوانند.
سرزمين او پر از غله شود و كوهستانها مانند كوههاى لبنان حاصلخيز گردد، شهرهايى همچون مزرعههاى پر علف، سرشار از جمعيتشود. نام او تا ابدالآبد باقى خواهد ماند، و تا خورشيد باقى است آوازه او پايدار بماند... متبارك باد نام مجيد او تا ابدالآبد. تمام دنيا از شكوه و جلال او پر شود. آمين! آمين!» (6)
برخى از يهوديان مىگويند منظور از پادشاه، خود حضرت داوود و منظور از پادشاهزاده حضرت سليمان است. و جماعت نصارى مىگويند اين مزمور در شان حضرت عيسى است. ولى به نظر مىرسد هر دو نظريه باطل است. اما بطلال نظريه يهود به اين دليل است كه اولا، حضرت داوود صاحب شريعت و احكام نبوده است تا از خدا بخواهد كه احكام خود را به او عطا كند. ثانيا، بسيار بعيد است كه حضرت داوود در مقام دعا كه مقام خضوع و تذلل و خشوع استخود را به نام پادشاه بخواند. ثالثا، به اعتقاد اهل كتاب و گواهى صريح كتاب مقدس دايره ملك و فرمانروايى حضرت سليمان همانند پدرش داوود تنها اورشليم بوده است. (7) رابعا، در عهد حضرت سليمان، به تصريح كتاب مقدس، ظلم و شرك بكلى بر چيده نشد، بلكه كتاب مقدس صراحت دارد كه خود حضرت سليمان در آخر عمر دچار شرك و بت پرستى شد! (8) خامسا، مدت ملك و فرمانروايى حضرت سليمان به صراحت كتاب مقدس بيش از چهل سال ادامه پيدا نكرد. بنابراين هيچ يك از ويژگيهايى كه در عبارت مزمور هفتاد و دو آمده استبر حضرت سليمان قابل انطباق نيست. (9)
اما بطلان نظريه مسيحيان به خاطر اين است كه اولا، حضرت عيسى نه پدر داشت و نه پسر; بنابراين نمىتوان عبارت كتاب مزامير را بر او منطبق ساخت. ثانيا، به اعتراف نصارى، حضرت عيسى حتى يك روز هم سلطنت و فرمانروايى نكرد. ثالثا، به شهادت و صراحت كتاب مقدس حضرت عيسى خود صاحب احكام نبود بلكه او تابع حضرت موسى و تورات او بود. (10)
به نظر مىرسد منظور از پادشاه كه صاحب احكام استحضرت محمد صلى الله عليه و آله و منظور از پسر پادشاه كه جهان را پر از عدل و داد مىكند حضرت مهدى موعود (عج) باشد. حداقل اين است كه عبارت بالا بر عقيده مسلمانان و شيعيان انطباق بهترى دارد.
ج) «در حالى كه اين سرود را براى پادشاه مىسرايم... تو از همه فرزندان آدم، زيباترى، بلاغتبه لبهاى تو ريخته است و از لبانت نعمت فيض مىچكيد، خداوند تو را تا ابد متبارك ساخته است. اى پادشاه مقتدر، شمشير جلال و جبروت را بر كمرت ببند و شكوهمندانه بر اسب خويش سوار شو تا از حقيقت و عدالت و حلم و تواضع دفاع كنى، قدرتت پيروزى بزرگ را نصيب تو مىگرداند. تيرهاى تو نيز به قلب دشمنانت فرو مىروند و همه اقوام در برابر تو سقوط مىكنند. خداوند تحت فرمانروايى تو را جاودان كرده است. تو با عدالت و انصاف سلطنت مىكنى. عدالت را دوست دارى و از شرارت بيزارى. بنابراين خدايت تو را برگزيده و تو را بيش از هر كس ديگر شاد گردانيده است. تمام لباسهايت را از مر و عود سليخه (معطر) آميخته است... اى پادشاه نام تو را در تمام نسلها شهرت خواهم داد و همه مردم تا ابد سپاسگزار تو خواهند بود.» (11)
اين اوصاف جز بر امام زمان (عج)، كه در آينده، حكومت عدل جهانى را تشكيل خواهد داد صادق نيست.
د) در انجيل، حضرت عيسى براى قوم بنىاسرائيل تمثيلى را بيان كرده است; مضمون اين تمثيل اين است كه صاحب تاكستانى، باغ خود را به دست چند باغبان سپرد و خود به مسافرت رفت و در موسم انگور چينى، مالك، چند نفر را نزد باغبانها فرستاد تا سهم خود را از آنها تحويل بگيرد ولى باغبانها به ايشان حمله كردند و آنها را كشتند، مالك مجددا عده ديگرى را فرستاد، باغبانها با اين گروه نيز همان كار را كردند. بالاخره مالك، پسر خود را فرستاد، باز آنها به او حمله كردند و كشتند. پس از اين، حضرت عيسى از قوم خود مىپرسد: «حال وقتى به نظر شما مالك باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد كرد؟ گفتند: البته از آن بدكاران انتقام سختى خواهد گرفت; باغ را به باغبانهايى اجاره خواهد داد تا ميوههايش را در موسم چيدن به او تسليم كنند. آنگاه عيسى از ايشان پرسيد آيا شما هيچ گاه اين آيه را در كتاب آسمانى نخواندهايد كه: همان سنگى را كه معمارها دور انداختند، همان سر زاويه (يا سنگ اصلى ساختمان) شد. اين كار از جانب خداوند و در نظر ما عجيب است. منظورم اين است كه ملكوت خود را از شما (بنىاسرائيل) گرفته و به امتى خواهد داد (ظاهرا امت عرب كه از نسل حضرت اسماعيل بودند بر خلاف بنىاسرائيل كه از نسل حضرت اسحاق بودند) كه ميوههايش را به او تسليم كنند و سهم او را بدهند. اگر كسى روى اين سنگ بيفتد تكه تكه خواهد شد و اگر اين سنگ بر روى كسى بيفتد او را له خواهد كرد. چون كاهنان اعظم و سران مذهبى (يهود) متوجه شدند كه عيسى درباره آنها سخن مىگويد و منظورشان از باغبانان در اين حكايتخود آنهاست تصميم گرفتند او را بكشند...» (12)
با تامل در اين تمثيل روشن مىشود كه منظور از مالك باغ، خداست و منظور از باغ، دين و شريعت الهى است. منظور از باغبانان، يهود و بنىاسرائيل است. منظور از فرستادگان صاحب باغ كه با حمله باغبانان كشته شدند، پيامبران بنىاسرائيل هستند. (به قول قرآن يكى از اوصاف زشتبنىاسرائيل پيامبركشى بود). و مقصود از پسر مالك، حضرت عيسى است كه به زعم مسيحيان او پسر خدا است. و مقصود از قوم ديگر كه مالك، باغ را به آنها تحويل خواهد داد، قوم عرب مىباشد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام از تبار آنها هستند، و مقصود از سنگى كه معمارها او را دور انداختند ولى بعدا سنگ اصلى ساختمان شد - سنگى كه هر كس بر روى آن بيفتند و يا سنگ بر روى او بيفتد له خواهد شد - ظاهرا امام زمان است; امامى كه قرنها به خاطر تهديد جباران و طاغوتيان بناچار از ميان مردم غيبت كرد. شاهد بر اين مدعا بخش ديگر كتاب مقدس است:
«همان سنگى كه معماران نپسنديدند و دور انداختند، اينك مهمترين سنگ ساختمان شده است. اين كار خداست چه كار شگفت انگيزى! امروز روز پيروزى خداوند است. بايد جشن گرفت و شادى كرد. خداوندا تمنا مىكنيم ما را نجات دهى و كامياب سازى. بركتباد بر آن كس كه به نام خداوند مىآيد. ما از خانه خداوند تو را بركت مىدهيم. خداوند همان خدايى است كه ما را منور ساخته است. شاخهها را به دست گيريد و جشن را آغاز كنيد و به سوى قربانگاه خدا پيش برويد....» (13)
برخى از مسيحيان مىگويند مقصود از «سنگ دور انداخته» حضرت مسيح است كه در آينده از آسمان فرود خواهد آمد. ولى اين توجيه درست نيست; زيرا گوينده اين سخن خود حضرت عيسى است و از حضرت عيسى در اين داستان به پسر مالك كه مورد قتل واقع شد تعبير شده است و به كارگيرى سنگ دور انداخته شده، پس از اين واقعه مطرح شده است. از اين گذشته وصفى كه براى سنگ بيان گرديده (هر كس روى آن سنگ افتد شكسته مىشود و هر كس كه اين سنگ روى او افتد له مىشود) در مورد حضرت عيسى كه به اتفاق همه مسيحيان و گواهى كتاب مقدس پيامبر رحمت و محبتبود صادق نيست.
در انجيل يوحنا از قول حضرت عيسى آمده است كه: «من مثل نورى آمدهام تا در اين دنياى تاريك بدرخشم،... اگر كسى صداى مرا بشنود و اطاعت نكند، من از او بازخواست نخواهم كرد; زيرا من نه براى بازخواست، بلكه براى نجات جهان آمدهام.» (14)
هـ) «خداوند مىفرمايد: اين استخدمتگزار من كه او را تقويت مىكنم. اين استبرگزيده من كه از او خشنودم. او را از روحم برخواهم ساخت تا عدالت و انصاف را براى اقوام جهان به ارمغان آورد. او آرام است و در كوچهها فرياد نخواهد كرد او نى خرد شده را نخواهد شكست و شعله ضعيف را خاموش نخواهد كرد. عدل و انصاف واقعى را به اجرا در خواهد آورد. دلسرد و نوميد نخواهد شد و عدالت را بر زمين استوار خواهد ساخت. مردم سرزمينهاى دور دست منتظرند تعاليم او را بشنوند. خداوند به خدمتگزار خود چنين مىگويد: من كه خدا هستم تو را خواندهام و به تو قدرت دادهام تا عدالت را برقرار سازى. توسط تو با تمام اقوام جهان عهد مىبندم و به وسيله تو به مردم دنيا نور مىبخشم. تو چشمان كوران را باز خواهى كرد و آنان را كه در زندانهاى تاريك اسيرند آزاد خواهى ساخت... خداوند همچون جنگآورى توانا به ميدان جنگ خواهد آمد و فرياد برآورده، دشمنان خود را شكستخواهد داد. مدت مديدى است كهاو سكوت كرده است وجلوى خشم خود راگرفته است، اماديگر ساكت نخواهد ماند.» (15)
اوصاف مذكور در اين عبارات جز بر امام زمان (عج) قابل انطباق نيست. بر خلاف ادعاى مسيحيان كه معتقدند اين بشارت ناظر به حضرت مسيح است، عدم انطباق اوصاف مذكور بر حضرت عيسى مسيح روشن است; زيرا او نه اهل جنگ و جهاد بود (به زعم مسيحيان) ; چون پيام او پيام محبت و صلح بود، و نه دشمنان خود را مغلوب ساخته است، و نه توانسته است عدل و انصاف را در زمين حاكم سازد، بلكه به گواهى كتاب مقدس خود به دست اشرار به صليب كشيده و كشته شد.
و) مسيحيان نيز همانگونه كه گفتيم به آمدن منجى و مصلح نهايى در آخرالزمان عقيده دارند، اما منجى نهايى را حضرت مسيح مىدانند، آنها معتقدند كه حضرت مسيح سه روز پس از به صليب كشيده شدن و دفن شدن از قبر برخاستبه آسمان رفت و در آينده از آسمان فرود خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«... بنابراين آماده و هوشيار باشيد، مانند كسى كه آماده هر اتفاقى است. منتظر بازگشت عيسى مسيح باشيد; زيرا در آن روز، لطف و فيض عظيمى نصيب شما خواهد شد.» (16)
«همواره لباس بر تن، براى خدمت آماده باشيد. مانند خدمتكارانى كه منتظرند اربابشان از جشن عروسى باز گردد و حاضرند هر وقت كه برسد و در بزند، در را به رويش باز كنند. خوشا به حال آن خدمتكارانى كه وقتى اربابشان مىآيد بيدار باشند... خوشا به حال آن غلامانى كه وقتى اربابشان مىآيد، خواه نيمه شب باشد، خواه سپيده دم... بنابراين شما نيز آماده باشيد; زيرا من، - مسيح موعود - هنگامى باز خواهم گشت كه كمتر انتظارش را داريد.»(17)
«اما سخنى نيز درباره بازگشتخداوند ما - عيسى مسيح - و جمع شدن ما به نزد او بگويم، گويا برخى مىگويند كه روز بازگشت او فرا رسيده است، برادران عزيز، خواهش مىكنم از شنيدن اينگونه خبرهاى نادرست، آرامش خود را از دست ندهيد... بدانيد كه تا اين دو رويداد واقع نشود آن روز نخواهد آمد. نخست، شورشى بر ضد خدا برپا خواهد شد. دوم آن مرد جهنمى كه عامل اين شورش است ظهور خواهد كرد، او با هر چه كه مربوط به دين و خداست مخالفتخواهد كرد... اما خداوند ما - عيسى - به هنگام بازگشتخود، او را با نفس دهان خويش هلاك كرد و با حضور خود نابود خواهد كرد. اين مرد خبيثبه وسيله «قدرت شيطان» ظهور خواهد كرد و آلت دست او خواهد بود. او با كارهاى عجيب و حيرت انگيز خود همه را فريب خواهد داد. آنانى كه فريب او را مىخورند آنانى هستند كه راه راست را رها كرده و راه جهنم را در پيش گرفتهاند...» (18)
ما نيز بر اساس روايات متعدد به اين امر عقيده داريم كه حضرت مسيح در آخر الزمان به هنگام ظهور امام زمان نزول خواهد كرد و پشتسر امام زمان به جماعت نماز خواهد خواند و در ركاب او در بسط عدل و حق، كوشش خواهد كرد.
ز) خداوند مىفرمايد، روزى خواهد آمد كه هر كس بخواهد بركتى بطلبد يا سوگندى ياد كند تنها نام خداى حق را بر زبان خواهد راند. سختىهاى گذشته به كلى فراموش شده و از بين خواهد رفت; زيرا من زمين جديدى مىسازم. هر چه در گذشته بوده كاملا فراموش شده و ديگر به ياد آورده نخواهد شد... نوزادان، ديگر در سن كم نخواهند مرد و صد سالگان، جوان محسوب خواهند شد.
تنها كسانى پيش از وقتخواهند مرد كه گناه مىكنند و زير لعن هستند. در آن روزها، هر كه خانهاى بسازد، خود در آن ساكن خواهد شد. هر كه باغ انگورى غرس كند خود از ميوه آن خواهد خورد; زيرا ديگر، خانهها و باغهاى انگور قوم من به دست دشمن نخواهد افتاد. ايشان مانند درختان، عمر طولانى خواهند كرد و از دسترنجخود بهرهمند خواهند شد و لذت خواهند برد و ديگر زحمتهايشان بر باد نخواهد رفت و فرزندانشان رنگ مصيبت را نخواهند ديد; زيرا هم آنان را و هم فرزندانشان را ركتخواهم داد. حتى پيش از آن كه مرا بخوانند جواب خواهم داد. گرگ و بره با هم خواهند چريد، شير مانند گاو كاه خواهد خورد و مار ديگر كسى را نيش نخواهد زد.» (19)
ح) «صبر كنيد به زودى وقتش مىرسد كه بر ضد اقوام شرور به پاخيزم; زيرا تصميم گرفتهام ملل جهان را جمع كنم و خشم و غضب خود را بر آنها فرو ريزم. تمام جهان از آتش غيرت من گداخته خواهد شد. آنگاه به همه مردم جهان، زبان پاك خواهم داد تا همه آنها نام مرا بخوانند و تنها مرا عبادت كنند... در آن زمان ديگر از ياغىگرىهاى گذشته خود شرمنده نخواهيد شد; زيرا اشخاص متكبر را از ميان شما برمىدارم و كسانى كه باقى بمانند متواضع و فروتن خواهند بود و به نام من توكل خواهند نمود. آنها ديگر ظالم و حقهباز و دورغگو نخواهند بود، در آرامش و امنيتبه سر خواهند برد و هيچ كس آنها را نخواهد ترسانيد...» (20)
ط) «هنگامى كه پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش بيايد آنگاه بر كرسى جلال خود خواهد نشست و جميع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا مىكند به گونهاى كه شبان گوسفندان را از بزها جدا مىكند...» (21)
آينده بشريت از نگاه قرآن كريم
الف: «ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (22)
يعنى: به تحقيق در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سرانجام، بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
منظور از ارض در اين آيه، مجموع كره زمين است و منظور از زبور، كتاب داوود پيامبر و منظور از ذكر، تورات (به نظر برخى از مفسرين) است. از اين آيه كريمه استفاده مىشود كه قدرت و حكومت در آينده بشريت در سراسر كره زمين به دستبندگان صالح و شايسته خدا خواهد بود. طبق پارهاى از روايات هم، اين آيه به دولتحضرت مهدى (عج) و ياران او تطبيق داده شده است.
مرحوم علامه طباطبايى مىفرمايد:
منظور از وراثت زمين، اين است كه تسلط بر منافع زمين به آنها انتقال خواهد يافت و به بركات دنيوى - بهرهمندى درست سبتبه كالاها و زينتهاى زمين - و بركات اخروى - يعنى رسيدن به مقامات قرب الهى - دستخواهند يافت. (23)
كلمه «صالحون»، معناى گسترده و وسيعى دارد كه علاوه بر ايمان، بر همه شايستگي ها دلالت دارد، شايستگى از نظر عقيده، عمل و تقوا، علم و آگاهى، قدرت و قوت، تدبير و مديريت اجتماعى، سياسى و...
ب: «قال موسى لقومه استعينوابالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين» (24)
يعنى: موسى به قوم خود گفت: از خداوند يارى بجوييد و استقامت و پايدارى پيشه كنيد، بدرستى كه زمين از آن خداست و به هر كس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مىسازد و عاقبت و فرجام به نفع اهل تقوا و پرهيزكاران است.
از اين آيه نيز استفاده مىشود كه ولايت و حكومتبر زمين، در نهايت از جانب خداوند به اهل تقوا و پرهيزكارى خواهدرسيد; يعنى كارگزاران حكومت در جامعه نهايى، بندگان خدا ترس خواهندبود.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد:
چنين چيزى مقتضاى سنت لايتغير الهى است; زيرا خداوند نظام تكوين را به گونهاى نظم بخشيد كه هر نوعى از انواع موجودات به عنايت و كمال وجودش و سعادتى كه براى آن خلق شدهاند مىرسند. انسان نيز يكى از انواع موجودات اين عالم است. اگر اين انسان بر همان صراطى كه فطرت براى او ترسيم كرده حركت كند يقينا خداوند او را به عاقبت نيكويش خواهد رساند و حيات طيبه را ارزانى او خواهد نمود. (25)
ج) «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» (26)
يعنى: او (خدا) كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر تمام اديان جهان پيروز گرداند هر چند مشركان را خوشايند نباشد.
آيه پيش از اين آيه مىفرمايد: اينها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خداوند جز اين نمىخواهد كه اين نور الهى را همچنان گستردهتر و كاملتر سازد (تا همه جهان را فرا گيرد و جهانيان از پرتو آن بهرهمند گردند) هر چند كافران را خوشايند نباشد.
مىدانيم كه اين وعده قطعى و مؤكد الهى هنوز محقق نشده است. قهرا در آينده تاريخ محقق خواهد شد.
از اين آيه نيز يكى ديگر از ويژگيهاى مهم حكومت جهانى مهدى موعود استفاده مىشود و آن حاكميت دين خدا بر سراسر گيتى است. در آن زمان دين اسلام كه دين رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىباشد بر اديان عالم غالب خواهد شد و حاكميتبر اساس دين اسلام خواهد بود.
اين آيه كه عينا و با همين الفاظ در سوره «صف» آيه نه آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح» آيه بيست و هشت تكرار شده، خبر از واقعه مهمى مىدهد كه اهميتش موجب اين تكرار شده است. خبر از جهانى شدن اسلام و عالمگير گشتن اين آيين مىدهد; زيرا مفهوم آيه، پيروزى همه جانبه اسلام بر همه اديان جهان مىباشد و معناى اين سخن آن است كه سرانجام اسلام، همه كره زمين را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پيروز خواهد شد. از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه چنين نقل شده است:
«به خدا سوگند هنوز محتواى اين آيه تحقق نيافته است و تنها زمانى تحقق مىپذيرد كه «قائم» خروج كند و هنگامى كه او قيام كند در تمام جهان كسى كه خدا را انكار كند باقى نخواهد ماند.»
و نيز از امام باقر عليه السلام چنين نقل شده است:
«وعدهاى كه در اين آيه آمده استبه هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلى الله عليه و آله صورت مىپذيرد، در آن روز هيچكس روى زمين نخواهد بود مگر اين كه اقرار به حقانيت محمد صلى الله عليه و آله مىكند.» (27)
د) «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» (28)
يعنى: ما مىخواهيم بر آنان كه در زمين مستضعف واقع شدهاند منت نهيم (آنها را مشمول مواهب خود نماييم) و آنها را پيشوايان قرار دهيم و وارثان زمين گردانيم.
هر چند از صدر و ذيل اين آيه فهميده مىشود كه در مورد بنىاسرائيل، قوم موسى و پيروزى آنها بر فرعون است، اما همانگونه كه روايات ما دلالت دارند اختصاص به اين قضيه ندارد بلكه سنت و اراده حتميه خداوند را براى هميشه نشان مىدهد. نمونه ديگر آن، حكومت پيامبر اسلام و يارانش بعد از ظهور اسلام بر مشركان و كفار مىباشد. نمونه كاملتر آن، ظهور حكومتحق، عدل، پيروزى مظلومان و مستضعفان بر ضد ظالمان و مستكبران در تمام كره زمين در زمان حضرت مهدى موعود (عج) است.
از اين آيه استفاده مىشود كه مظلومان و محرومان در دولت كريمه آخرالزمان به حاكميتخواهند رسيد. و مستكبران بهرهاى در آن زمان نخواهند داشت. البته با عنايتبه آيات ديگر بايد گفت هر مظلوم و محرومى، منظور قرآن نيست، بلكه مظلومان و محرومانى در دولت نهايى با اراده خدا به حاكميتخواهند رسيد كه از اهل تقوا، صالحان و مؤمنان باشند. (29)
ه) «وعدالله الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بىشيئا» (30)
يعنى: خداوند به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده مىدهد آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد - همانگونه كه پيشينيان را خلافتبخشيد - و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده است، به طور ريشهدار و پابرجا در صحنه زمين مستقر سازد و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل كند (آنچنان) كه تنها مرا مىپرستند و چيزى را شريك من قرار نمىدهند.
خداوند بر اساس اين آيه به مؤمنان صالح وعدههاى متعددى را با تاكيد فراوان داده است. يكى اين كه، آنها را خليفه روى زمين خواهد كرد و حكومت تمام جهان را در اختيار آنها خواهد نهاد. دوم اين كه، دين اسلام را به طور ريشهدار و اساسى بر روى زمين پياده خواهد كرد. سوم اين كه همه اسباب خوف و ناامنى براى مؤمنان و صالحان از بين خواهد رفت، امنيت و آسايش كامل براى آنها محقق خواهد شد. چهارم اين كه، - از همه مهمتر - در سراسر زمين تنها خداوند مورد پرستش واقع مىشود و هرگونه شركى به كلى از صفحه روزگار محو خواهد شد.
شهيد مطهرى درباره جمله آخر اين آيه (مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من قرار ندهند) مىفرمايد:
«جمله آخر اين آيه كه ناظر به اين است كه آنگاه كه حكومتحق و خلافت الهى برقرار مىشود، اهل ايمان از قيد اطاعت هر جبارى آزاد مىشوند.... از اين آيه معلوم مىشود كه از نظر قرآن هر اطاعت امرى، عبادت است. اگر براى خدا باشد طاعتخداست و اگر براى غير خدا باشد شرك به خداست. اين جمله عجيب است كه فرمانبرداريهاى اجبارى كه از نظر اخلاقى به هيچ وجه عبادت شمرده نمىشود از نظر اجتماعى عبادت شمرده مىشود.» (31)
علامه طباطبايى در الميزان در ذيل اين آيه مىفرمايد:
اين مجتمع طيب و طاهر با اين ويژگيهاى ارزشمند و صفات فضيله هنوز كه هنوز است از زمان بعثت پيامبر اكرم تا به امروز محقق نشده است. و اگر بر جامعهاى منطبق شود حتما بر زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام با عنايتبه ويژگيهايى كه در اخبار و احاديث نبوى و اهل بيت او در مورد آن آمده است، منطبق خواهد بود... پس حق اين است كه اگر بخواهيم اين آيه را به درستى معنا كنيم و حق آن را ادا كنيم جز با جامعه آرمانىاى كه با ظهور حضرت مهدى (عج) منعقد مىشود منطبق نخواهد شد... (32)
به نظر اينجانب بهترين آيهاى كه مىتوان در مورد جامعه آرمانى امام زمان به آن استناد كرد و بيشترين ويژگيها را در اين مورد در بر دارد همين آيه است.
و) «ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون» (33)
يعنى: وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پيش مسلم شده كه آنان يارى شدگانند و لشكر ما پيروزند.
منظور از «كلمه» در اين آيه، همان حكم و قضاى الهى است.
خداوند با تاكيدهاى فراوان به عنوان يك حكم و قضاى قطعى و از پيش تعيين شده الهى به پيروزى اهل حق بر اهل باطل اشاره مىكند و با توجه به اطلاقى كه از اين آيه فهميده مىشود نمىتوان اين حكم را مختص به عالم آخرت دانست. بنابراين، قضاى حتمى الهى اين است كه هم در دنيا و هم در آخرت خداوند به نفع هواداران خود وارد صحنه خواهد شد و آنها را بر نيروهاى باطل پيروز خواهد ساخت. (34) همين معنا و مضمون را مىتوان از آيات فراوانى كه تاكيد بر پيروزى حق بر باطل و اين كه باطل نابود شدنى است، استفاده كرد. مثلا از آيات هفده و هجده سوره انبيا فهميده مىشود كه فلسفه آفرينش و سنت الهى در نظام هستى بر كوبيدن حق بر پيكر باطل و نابود ساختن آن مىباشد. و يا در آيه هفده سوره رعد، باطل را به كف روىآب كه جولانگرى موقت و زودگذر دارد و حق را به آب مفيد و منفعتبخشى كه در زير كف قرار دارد و پس از زوال جولانگرى كف روى آن، خودنمايى مىكند و ماندنى است تشبيه مىكند; و يا در آيه پنجاه و يك سوره غافر به صراحت و تاكيد بر پيروزى پيامبران و مؤمنان هم در دنيا و هم در آخرت اشاره مىفرمايد.
ز) «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم...» (35)
يعنى: پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است دين و آيين استوار، ولى اكثر مردم نمىدانند.
از اين آيه استفاده مىشود كه دين خدا مقتضاى فطرت سالم انسانى است; فطرتى كه در آن تغيير و دگرگونى راه ندارد.
دينى كه بر اساس فطرت است، دينى استوار و پا برجا خواهد بود. با توجه به اين كه بر اساس مبانى مسلم فلسفى و عقلى، انحراف آفرينش از مسير طبيعت و فطرت به نحو دائم معقول و ممكن نيست، ثابتخواهد شد كه بشريت روزى به مقتضاى فطرت خود برخواهد گشت و به حاكميت دين الهى تن خواهد داد.
علامه طباطبايى در بحثى تحت عنوان «دين حق در نهايت امر پيروز است» مىفرمايد:
نوع انسان به حكم فطرتى كه در او به وديعه نهاده شده است، طالب كمال و سعادت حقيقتخود; يعنى استيلا بر عاليترين مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مىباشد و روزى به آن خواهد رسيد، اسلام كه دين توحيد استبرنامه چنين سعادتى است. انحرافاتى كه در طى پيمودن اين راه طولانى نصيب انسان مىگردد نبايد به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاكم اصلى بر انسان همان حكم فطرت است و بس. انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبيق است. آن غايت و كمالى كه انسان به حكم فطرت بىقرار كمالجوى خود آن را جستجو مىكند روزى - دير يا زود - به آن خواهد رسيد. آيات 30 الى 41 سوره روم همين معنا را مىرساند كه حكم فطرت در نهايت امر، تخلفناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خويش را مىيابد و آن را رها نمىكند. به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام همانند يك مرحله از فرهنگ بشرى كه رسالتخود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد، مىنگرند. اسلام به آن معنى كه مىشناسيم عبارت است از انسان در كمال نهايى خويش كه به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسيد (36).
شايسته است در اين باره سخن زيبايى را از شهيد مطهرى نقل كنيم:
«آيا اين فرهنگها و تمدنها و اين جامعهها و مليتها براى هميشه به وضع موجود ادامه مىدهند يا حركت انسانيتبه سوى تمدن و فرهنگ يگانه و جامعه يگانه است و همه اينها رنگ خاص خود را خواهند باخت و به يك رنگ كه رنگ اصلى است و رنگ انسانيت است در خواهند آمد؟... بديهى استبنا بر نظريه اصالت فطرت و اين كه وجود اجتماعى انسان و زندگى اجتماعى او و بالاخره روح جمعى جامعه، وسيلهاى است كه فطرت نوعى انسان براى وصول به كمال نهايى خود انتخاب كرده است، بايد گفت جامعهها و تمدنها و فرهنگها به سوى يگانه شدن، متحدالشكل شدن و در نهايت امر در يكديگر ادغام شدن سير مىكنند و آينده جوامع انسانى، جامعه جهانى واحد تكامل يافته است كه در آن، همه ارزشهاى امكانى انسانيتبه فعليت مىرسد و انسان به كمال حقيقى و سعادت واقعى خود و بالاخره به انسانيت اصيل خود خواهد رسيد. از نظر قرآن اين مطلب مسلم است كه حكومت نهايى، حكومتحق، [و] نابود شدن يكسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقيان است.» (37)
آينده بشريت از نگاه روايات
«لولم يبق من الدهر الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من امتى و من اهل بيتى يواطئى اسمه اسمى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.» (38)
يعنى: اگر باقى نمانده باشد از عمر دنيا جز يك روز، خداوند آن روز را طولانى مىكند تا اين كه مردى از امت و خاندان مرا كه همنام من باشد مبعوث كند تا زمين را پر از عدل و داد نمايد همچنان كه از ظلم و جور پر شده بود.
رواياتى كه به اين مضمون از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است فوق حد تواتر مىباشد. اين روايات يكى از مهمترين ويژگيهاى حكومت آينده را حاكميت عدل كامل و برچيده شدن بساط ظلم و جور و تبعيض در زمين مىدانند.
«اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم كزبر الحديد و جعل قوة الرجل منهم قوة اربعين رجلا و يكونون حكام الارض و سنامها.» (39)
يعنى: وقتى قائم ما قيام كند خداوند عيب و آفت را از شيعيان ما بر طرف كند و دلهاى آنان را چون پارههاى پولاد سازد و به هر مردى از ايشان نيروى چهل مرد را بدهد و آنان حاكمان و سروران زمين خواهند بود.
از اين روايت استفاده مىشود كه اولا، شيعيان بر روى زمين حاكميت پيدا خواهند كرد; ثانيا، ياران امام زمان از قوت و قدرت فوقالعادهاى برخوردار خواهند بود. اين قدرت و قوت هم مىتواند ناشى از ايمان، توكل و اراده آنها و هم ناشى از ابزار و امكاناتى باشد كه در اختيار آنهاست.
«اذ قام القائم جاء بامر جديد كما دعا رسولالله فى بدو الاسلام الى امر جديد.» (40)
يعنى: چون قائم قيام كند امرى جديد مىآورد چنان كه رسول خدا در آغاز اسلام به امرى جديد دعوت كرد. روايات ديگرى مشابه اين روايت نيز نقل شده است. منظور اين نيست كه حضرت مهدى دين جديد و يا كتاب جديد مىآورد بلكه منظور اين است كه چون در طول زمان، حقيقت اسلام و آموزههاى اسلامى به دست فراموشى سپرده مىشود، يا دچار تحريف، بدعت، كاهش و افزايش مىگردد، وقتى حقيقت معارف و احكام اسلام براى مردم بازگو مىشود مىپندارند كه امام زمان (عج) دين و كتاب جديدى آورده است. شاهد بر اين معنا رواياتى است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
امام صادق عليه السلام درباره حضرت مهدى (عج) مىفرمايد:
همانگونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله عمل كرد، عمل مىكند، آنچه را پيش از او بوده است نابود مىسازد، همانگونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله جاهليت را نابود كرد، و اسلام را از نو مىآورد. (41)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد حضرت مهدى (عج) مىفرمايد:
سيره و سنت او، سيره و سنت من است، مردم را بر دين و آيين من راستخواهد كرد و آنان را به كتاب پروردگارم دعوت مىكند. (42)
هنگامى كه قائم قيام كند به عدل حكم نمايد و در روزگار او ظلم و بيداد يكسره نابود گردد و راهها امن شود و زمين بركات خود را آشكار سازد و هر حقى به صاحبش برگردانده شود و هيچ پيرو دينى نماند مگر آن كه به اسلام در آيد.. او در ميان مردم به روش داود عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله حكم كند. آن هنگام زمين گنجهاى خود را آشكار سازد و بركاتش را ابراز دارد و همگان چنان بىنياز شوند كه چون كسى بخواهد صدقهاى دهد مستحقى نيابد چون غنا و توانگرى همه مؤمنان را در بر گيرد. (43)
در اين روايات به چند ويژگى از ويژگيهاى جامعه و حكومت آينده بشريت مانند گسترش عدل، امنيت راهها، جهانى شدن اسلام، وفور بركات، رفاه اقتصادى و ريشهكن شدن فقر اشاره شده است.
بدى از ميان مىرود و نيكى برقرار مىگردد و زنا از بين مىرود و ربا محو مىشود و مردم به عبادات شرع و ديندارى و نماز با جماعت روى مىآورند و عمرها طولانى مىگردد و امانتها ادا مىشود و درختان پربار مىشوند و بركتها چندبرابر مىگردد و بدان نابود مىشوند و نيكان برقرار مىمانند. (44)
روزى كه قائم ما قيام كند، آسمان باران رحمتببارد و زمين گياه خود را بروياند و كينهها از دل بندگان زدوده شود و درندگان و چهارپايان با يكديگر همزيستى مسالمتآميز نمايند، تا آنجا كه زنى از عراق تا شام را بپيمايد و جز بر سبزهزار گام نگذارد و ينتخود را همراه داشته باشد و هيچ درندهاى او را آشفته نسازد و او از هيچ چيز نهراسد. (45)
تمام اموال زمين، آنچه در دل زمين و آنچه بر روى زمين است - نزد مهدى (عج) گرد آيد. آنگاه او به مردم گويد: بياييد و اين اموال را بگيريد. اينها همان چيزهايى است كه به خاطرش قطع رحم كرديد و خونها به ناحق ريختيد و مرتكب گناهان شديد. او دستبه بخشش زند و آنقدر ببخشد كه تا آن روز كسى چنين بخششى نكرده باشد و زمين را لبريز از عدالت و داد و نور گرداند همانگونه كه از ستم و بيداد و شر لبريز شده بود. (46)
در آن زمان امت من از چنان نعمتى برخوردار شوند كه هرگز امتى آنچنان از نعمتبرخوردار نبوده است. زمين يكسره محصول دهد و هيچ چيز از آنان دريغ ندارد و اموال انبوه شود. هر كس نزد مهدى (عج) آيد و بگويد، به من مالى بده، مهدى بىدرنگ مىگويد، بگير. (47)
دولت مهدى شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و در سرتاسر جهان، جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر آن كه آن را آباد خواهد ساخت. (48)
چون قائم ما قيام كند دستخود را روى سر بندگان مىگذارد (دست تربيتى خود را) و بدين ترتيب عقول مردم را به كمال مىرساند و اخلاقشان را كامل مىگرداند. (49)
در دولت مهدى (عج) به همه مردم علم و حكمت مىآموزند تا آنجا كه زنان در خانهها با كتاب خدا و سنت پيامبر قضاوت كنند. (50)
ل) علم و دانش بيست و هفتحرف است و تمام آنچه پيامبران براى مردم آوردهاند دو حرف بيش نبوده است و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناختهاند، اما هنگامى كه قائم ما قيام كند، بيست و پنجحرف ديگر را آشكار سازد. (51)
هنگامى كه قائم ما قيام كند خداوند چندان نيرو به گوش و چشم شيعيان ما مىدهد كه ميان آنان و قائم قاصدى نخواهد بود قائم با آنان سخن مىگويد و ايشان نيز صداى او را همانجا كه هست مىشنوند و به او نگاه مىكنند. (52)
از مجموع اين روايات استفاده مىشود، علاوه بر توسعه عدل، حق و گسترش دين، در دولت كريمه امام زمان (عج)، گسترش و توسعه اقتصادى، علمى، سياسى و اخلاقى نيز ايجاد مىشود. بايد دانست كه اعتقاد به ظهور مهدى موعود در آخرالزمان و گسترش عدل و داد در جهان با دست مبارك او، اختصاص به مذهب تشيع ندارد، بلكه اين يك مساله اسلامى است. خود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حتى بنابر مدارك و روايات فراوان اهل سنتبارها آمدن حضرت مهدى را و اين كه او از اولاد على و فاطمه و امام حسين و پدرش امام حسن عسگرى است و قيام نهايى دين و برقرارى عدالت جهانى به دست او مىباشد را مژده داده و گوشزد كرده است. علماى اهل سنت در بيش از دويست كتاب از كتابهاى معتبر خود، مناقب حضرت مهدى (عج) و مسائل مربوط به او و چگونگى ظهور، شرايط و علائم نزديك يا مقارن ظهور او را ذكر كردهاند و بيش از سيصد كتاب ويژه درباره حضرت مهدى (عج) تاليف كردهاند. (53) و در قرآن كريم نيز آياتى است كه حتى مفسران اهل سنت آن آيات را مربوط به ظهور حضرت مهدى (عج) دانستهاند. (54)
به همين دليل در تاريخ مىبينيم حدود صد و پنجاه سال پيش از ولادت حضرت مهدى (آغاز خلافت عباسيان) كسانى ادعا مىكردهاند كه همان مهدى موعود مورد نظر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىباشند و اين امر به علتشيوع مساله «مهدى موعود» در آن زمان بود، به گونهاى كه همه فرقههاى مسلمان به اصل مساله مهدى موعود معتقد بودند. (55)
ما در اينجا به پارهاى از روايات و نيز ديدگاه برخى از علماى اهل سنت درباره حضرت مهدى موعود و آينده بشريت اشاره مىكنيم:
1 - ابن صباع از عبدالله بن مسعود نقل مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«لو لم يبق منالدهر الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من امتى و من اهل بيتى يواطى اسمهاسمى يملا الارض قسطا كما ملئت ظلما و جورا.» (56)
يعنى: اگر باقى نمانده باشد از عمر دنيا جز يك روز، خدواند آن روز را طولانى كند تا اين كه مردى را از امت و خاندانم كه همنام من است مبعوث نمايد تا زمين را پر از عدل و داد نمايد همچنان كه از ظلم و جور پر شده بود.
2 - ابن جوزى گويد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
در آخرالزمان مردى از فرزندان من خروج مىكند كه اسمش مانند من باشد. زمين را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده بود.
سپس ابن جوزى مىگويد اين شخص همان مهدى موعود است و اين حديث مشهور است. (57)
3 - ابن ابى الحديد مىنويسد:
«قد وقع اتفاق الفرق من المسلمين اجمعين على ان الدنيا و التكليف لاينقضى عليه.» (58)
يعنى: تمام فرقههاى مسلمين همگى اتفاق دارند بر اين كه دنيا و تكليف دينى پايان نمىيابد مگر پس از اين كه حضرت مهدى (عج) ظهور كند.
4 - احمد حنبل، ابو داوود، ترمزى و ابن ماجه كه از روات، محدثان و علماى مشهور اهل سنت مىباشند از رسول خدا نقل كردهاند كه:
«لو لم يبق من الدهر الا يوم واحد لبعث الله من اهل بيتى يملاها عدلا كما ملئت ظلما» (59)
يعنى: اگر از عمر روزگار جز يك روز باقى نماند خداوند حتما مردى را از خاندان من مبعوث كند كه زمين را پر از عدل و داد گرداند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده بود.
5 - شيخ محمد صبان گويد:
اخبار رسيده از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره خروج مهدى (عج) و اين كه او از خاندان آن حضرت مىباشد و زمين را پر از عدل و داد مىكند به حد تواتر رسيده است. (60)
6 - ابن صباغ مالكى مىنويسد:
ابو محمد حسن عسگرى عليه السلام پسرش، حجت قائم و منتظر را براى دولتحقه به جاى گذاشت و به علت نامساعد بودن زمان و خوف سلطان، ولادت او را مخفى نگه داشته و امرش را مستور نموده بود. (61)
7 - محمد بن يوسف گنجى شافعى در كتاب خود - البيان فى اخبار صاحبالزمان - مىنويسد:
البته مهدى موعود فرزند حسن عسگرى بوده و او زنده و موجود و باقى است از وقت غيبتش تاكنون، امتناعى در بقاى او نيستبه دليل بقاى عيسى و خضر و الياس (ع). (62)
8 - حافظ ابو نعيم از ابن عمر روايت مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مهدى موعود خروج مىكند و بالاى سرش، فرشتهاى صدا مىزند اين مهدى خليفةالله است، پس از وى تبعيت كنيد. (63)
9 - شيخ سليمان بلخى از كتاب فرائدالسبطين نقل مىكند كه رسول خدا فرمود:
خلفا و اوصياى من و حجتهاى بر مردم پس از من دوازده نفرند، اول آنها على و آخرشان فرزندم مهدى است و عيسى بن مريم نازل مىشود و پشتسر مهدى نماز مىخواند و زمين به نور پروردگار روشن مىشود و سلطه و حكومت او به مشرق و مغرب مىرسد. (64)
10 - كمال الدين بن طلحه شافعى در كتاب خود «الدر المنظم» مىنويسد:
خداى تبارك و تعالى را خليفهاى است كه در آخرالزمان خروج مىكند، در آن حال كه زمين پر از ظلم و جور شده باشد و او آن را پر از عدل و داد كند و اگر از دنيا جز يك روز باقى نماند اين خليفه كه از فرزندان فاطمه زهرا است متولى امور گردد و او داراى بينى كشيده و باريك و چشمانش مشكى است و به گونه راست صورتش خالى است كه ارباب حال آن را مىشناسند، نامش محمد و قامتش متوسط و خوش صورت و خوش مو است و خداوند هر بدعتى را به وسيله او ميرانده و هر سنتى را زنده مىكند. (65)
جالب اين است كه در منابع و مدارك معتبر اهل تسنن مانند صحاح ششگانه - به استثناى صحيح نسائى كه تنها روايات مربوط به احكام فقهى را جمعآورى كرده است - روايات مربوط به امام مهدى (عج) آمده است. شش محدث بزرگ اهل سنت - نويسندگان صحاح ششگانه - يعنى احمد حنبل، بخارى، مسلم، ابن ماجه، ابوداود و ترمذى روايات مهدى (عج) را از عمر بن خطاب، عبدالله مسعود، عبدالله بن عباس، جابربن عبدالله انصارى، جابر بن سمرة، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو عاص، انس بن مالك، ابوسعيد خدرى، ثوبان غلام عمرو، ام سلمه همسر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و غيره نقل كردهاند. (66)
رواياتى كه در منابع اهل سنت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، احاديث مهدى موعود را نقل كردهاند در حقيقت مجموع صحابه و تابعين مىباشند كه برخى از آنها به قرار زير مىباشند: على عليه السلام، سلمان، ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عنان، زيدبن ثابت، ابوهريره، حذيفه يمانى، ابوايوب انصارى، زيدبن ارقم، عمار ياسر، سعدبن مالك، عبدالله بن حارث، علقمة بن عبدالله، جارود منذر، عايشه، على بن هلال و بسيارى ديگر كه مجال ذكر آنها نيست. (67)
پي نوشت :
1) مدرس حوزه و عضو هيات علمى دانشگاه علوم پزشكى بابل، محقق و نويسنده.
2) محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام.
3) مرتضى مطهرى، قيام و انقلاب مهدى، انتشارات حكمت، چاپ پنجم، 1398 ق.، ص 5.
4) كتاب مقدس، زبور داوود، بخش مزامير، مزمور 37.
5) انبياء/105.
6) زبور داود، مزمور 72.
7) كتاب مقدس، اول پادشاهان، باب 11، آيه 42.
8) همان.
9) همان.
10) كتاب مقدس، انجيل متى، باب 5، آيه 19 - 17.
11) مزامير، مزمور 45.
12) كتاب مقدس، انجيل متى، باب 21، آيه 45 - 33.
13) زبور داود، مزمور 118، آيه 27 - 22.
14) انجيل يوحنا، باب 12، آيه 47 - 46.
15) كتاب مقدس، كتاب اشعيا، باب 42.
16) كتاب مقدس، نامه اول پطرس، باب 1، آيه 13.
17) انجيل لوقا، باب 12، آيه 40 - 35.
18) كتاب مقدس، نامه دوم پولس به مسيحيان تسالونيكى، باب 2.
19) كتاب اشعيا، باب 65، آيه 25 - 16.
20) كتاب مقدس، كتاب صفنيا، باب 3، آيه 13 - 8.
21) انجيل متى، باب 25، آيه 34 - 31.
22) انبياء/105.
23) محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1374، ج 14، صص 466 - 445.
24) اعراف/128.
25) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 8، ص، 287.
26) توبه/33; صف/9.
27) ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفدهم، 1374، ج 7، صص 373 - 372.
28) قصص/5.
39) براى بحث تفصيلى آن رجوع كنيد: شهيد مطهرى، جامعه و تاريخ.
30) نور/55.
31) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ج 2، ص126.
32) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 15، صص 156 - 155.
33) صافات/173 - 171.
34) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 17، ص 187.
35) روم/30.
36) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 4، ص 140.
37) مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ، انتشارات صدرا، ص 46 - 45.
38) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 74.
39) شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 541; علامه مجلسى، پيشين، ج 52، ص 317.
40) شيخ مفيد، ارشاد، ص 343.
41) علامه مجلسى، پيشين، ج 52، صص 353 - 352.
42) شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 411.
43) شيخ مفيد، پيشين، صص 344 - 343; علامه مجلسى، پيشين، صص 339 - 338.
44) لطفالله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، ص 474.
45) شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 642.
46) علامه مجلسى، پيشين، ج 52، ص 309; غيبة النعمانى، صص 238 - 237.
47) كشف الغمه، ج 2، ص 478; علامه مجلسى، پيشين، ج 51، ص 88.
48) لطفالله صافى گلپايگانى، پيشين، ص 146; شيخ صدوق، كمالالدين، ج 1، ص 331.
49) علامه مجلسى، پيشين، ص 336.
50) علامه مجلسى، پيشين، ص 352.
51) همان، ص 336.
52) همان.
53) به عنوان نمونه مىتوان به كتاب «ضقة المهدى» از حافظ ابونعيم اصفهانى و كتاب «البيان فى اخبار صاحبالزمان» از گنجى شافعى و كتاب «البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان» از ملاعلى متقى و كتاب «اخبار المهدى» از عبادبن يعقوب رواجتى و كتاب «العرف الوردى فى اخبار المهدى» از جلال الدين سيوطى و كتاب «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر» از ابن حجر و.... اشاره كرد.
54) در اين رابطه مىتوان به آيه 54 سوره مائده، 105 سوره انبياء، 5 سوره قصص، 55 سوره نور مراجعه كرد.
55) ر ك: محمد رضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، چاپخانه پرتو، چاپ اول.
56) الفصول المهمه، ص 312 به نقل از فضلالله، حضرت حجة ابن الحسن، انتشارات مفيد، چاپ اول، 1370، ص 147.
57) تذكرة الخواص، ص 204 به نقل از همان، ص 147.
58) ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 353 به نقل از همان، ص 148.
59) ينابيع المودة، ص 432 به نقل از همان ص 157.
60) اسعاف الراغبين، ص 152 به نقل از همان، ص 147.
61) الفصول المهمه، ص 312 به نقل از همان، ص 147.
62) ينابيع المودة، ص 471به نقل از همان، ص 152.
63) همان، ص 410به نقل از همان، ص 150.
64) همان، ص 447به نقل از همان، ص 149
65) همان، ص 410به نقل از همان ص 150.
66) على دوانى، دانشمندان عامه و مهدى موعود، دارالكتب الاسلامية، 1353، صص 14 - 13.
67) همان، صص 21 - 18.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}